در بخشی از کتاب افسانه کاریزما هنر جذب دیگران میخوانیم :
ساعت هشت صبح روز یکشنبه است. در آزادراه برای رسیدن به جلسهای مهم رانندگی میکنید. ارائهای 35 دقیقهای دارید که مسیر شغلیتان را عوض میکند. آرام هستید و حضور ذهن دارید. ناگهان، خودروی سیاه بزرگی جلویتان سبز میشود و راهش را به لاین شما منحرف میکند. قلبتان بهشدت میتپد و دستتان را به فرمان چسباندهاید. پدال ترمز را محکم فشار میدهید. این خودرو نهتنها بدون زدن راهنما جلویتان پیچید، بلکه پیوسته و نامنظم سرعتش را کموزیاد میکند، طوری که نزدیک است از پشت به آن بزنید. بعد، دوباره از لاین شما بیرون میرود و صدای ترمز خودروی سمت راستتان را میشنوید. عجب رانندهی خطرناک و احمقی! از شدت عصبانیت خونتان به جوش آمده است.در این ماجرا چه بر سر بدنتان آمد؟ واکنش جنگ یا گریز به افزایش تپش قلب، سفتشدن ماهیچهها و بهجریانافتادن هورمونها در کل بدنتان انجامید. حالا مضطرب و عصبانی هستید. میدانید که پیش از آغاز سخنرانیتان باید به وضعیت ذهنی و بدنی کاریزماتیک برگردید؛ ولی فقط چند دقیقه زمان دارید و آن رانندهی احمق از ذهنتان بیرون نمیرود.پس از برانگیختهشدن واکنش جنگ یا گریز، آرامشدن کار سختی است. به همین دلیل برخوردها و رفتارهای ناخوشایند افراد در ترافیک صبح، ساعتها و گاهی کل روز در ذهن باقی میماند.اگر هدفتان فقط سرکوب عصبانیت باشد، باید بهای سنگینی بپردازید. وقتی افراد وارد حالت احساسی منفی میشوند و از آنها میخواهند احساسات منفیشان را سرکوب کنند، اغلب تجربهی درونی منفیشان دستنخورده میماند و استرس افزایشیافتهشان در مغز و دستگاه قلبیعروقی جا خوش میکند.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.