بخشی از کتاب ایکیگای :
«تصور کنید که در حال اسکی کردن روی یکی از پیستهای موردعلاقهتان هستید. ذرههای برف از دو طرفتان مانند شنهای سفید به هوا پرتاب میشوند؛ وضعیت عالی است.تمام فکر و ذهنتان اسکی کردن است. دقیقاً میدانید که در هر لحظه چطور حرکت کنید. نه در گذشته سیر میکنید و نه در آینده؛ فقط در همان لحظهاید. برف، اسکی، بدن و هوش و حواستان همه را به صورت موجودی واحد حس میکنید. کاملاً غرق کارتان شدهاید؛ نه به چیز دیگری فکر میکنید و نه موضوعی حواستان را پرت میکند. ایگوتان (خودتان) محو میشود و شما بخشی از کارتان میشوید. این از همان نوع تجربههایی است که بروس لی با جملهٔ معروفش: «مثل آب باش، دوست من.» آن را توصیف کرده است.همهٔ ما این تجربه را داشتهایم که چنان غرق کاری شویم و از آن لذت ببریم که زمان را از یاد ببریم. مشغول آشپزی میشویم، و پیش از آنکه بفهمیم، ساعتها گذشته است. بعدازظهری را با خواندن کتابی میگذرانیم و جهان پیرامون را فراموش میکنیم، تا زمانی که متوجه تاریکی هوا میشویم و یادمان میآید شام نخوردهایم. به موجسواری میرویم و نمیفهمیم چند ساعت را در آب گذراندهایم؛ تا اینکه روز بعد ماهیچههایمان درد میگیرد.عکسش هم ممکن است اتفاق بیفتد. وقتی مجبوریم کاری را تا پایان انجام دهیم و میلی به انجامش نداریم، هر دقیقه همچون یک عمر به نظر میرسد و نگاهمان مدام به ساعت است. همانطور که به انیشتین میگوید: «دستت را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذار، به نظر یک ساعت میرسد. یک ساعت کنار دختری زیبا بنشین، انگار یک دقیقه گذشته است. نسبیت این است.»
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.